جدول جو
جدول جو

معنی آهن پایه - جستجوی لغت در جدول جو

آهن پایه
(هََ یَ / یِ)
آلتی فلزین مرکّب از چهار دیواره که بر آتش نهند و سیخهای کباب بر آن گردانند بریان کردن را، بعض فرهنگها بدان معنی دهن دره و خمیازه داده اند. رجوع به آهبنیابه شود
لغت نامه دهخدا
آهن پایه
آلتی فلزی مرکب از چهار دیواره که بر آتش نهند و سیخهای کباب بر آن گردانند برای بریان کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دون پایه
تصویر دون پایه
کارمند دولت که رتبۀ اداری نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
هر چیز سه شاخه که هر سه شاخۀ آن مانند سه پا بر روی زمین قرار بگیرد و چیزی بالای آن بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
(هََ یَ / یِ)
هم مرتبه و هم رتبه. (آنندراج) :
هم پایۀ آن سران نگردی
الا به طریق نیک مردی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ یَ / یِ)
کشیده. راست بالا:
درختی سهی پایه در باغ شرع
زمینی به اصل آسمانی به فرع.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سِ یَ/ یِ)
افزاری که دارای سه پایه است و درطباخی استعمال میکنند. (ناظم الاطباء) ، چیزی از چوب و جز آن که دارای سه پایه باشد که چیزی بر آن نهند. (یادداشت بخط مؤلف) ، آلت سیاست که گناهکاران را بدان بسته تازیانه میزدند: مثال داد تا بر آن راه که آن مخاذیل آمده بودند سه پایه ها بزدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 40).
تانزد شاه شب سه پایۀ خویش
بود ترسان دلش ز سایۀ خویش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رُ)
کنایه از اسب سرشخ پرزور باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
سوهان
لغت نامه دهخدا
(دَ هَمْ رَ / رِ)
بدزبان. بی آبرو. بی حیا و شوخ چشم. کسی که جلو زبانش را نمی تواند بگیرد. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ / مِ)
آهنی باشد تنک و بپهنای دو انگشت و بیشتر که تخته های صندوق و جز آن را با یکدیگر پیوندند و بمسمار بدوزند. فش. بش. پش. گام. ضبه
لغت نامه دهخدا
تصویری از آهن سای
تصویر آهن سای
سوهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهن خای
تصویر آهن خای
آنکه آهن بدندان نرم کند، اسب سر شخ پر زور
فرهنگ لغت هوشیار
آن چه دارای سه عدد پایه باشد میز سه پایه، آلتی فلزی مرکب از سه پایه متصل به دایره ای فوقانی که دیگ را بر آن گذارند و در زیر آن هیزم یا زغال افروزند دیگدان، آلتی فلزی دارای سه عدد پایه که دوربین عکاسی را بر روی آن نصب کنند، آلتی دارای دو پایه چوبی ثابت و یک پایه چوبی متحرک که تابلو نقاشی را روی آن گذاشته کار کنند. یا سه پایه تا شو. سه پایه ای است که برای مسافرت و استفاده از مناظر طبیعی و آسانی حمل و نقل از سه پایه تا شونده تشکیل شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نه پایه
تصویر نه پایه
آنچه که دارای نه پایه است، نه آسمان، منبر خطیبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دون پایه
تصویر دون پایه
کارمند دولت که رتبه اداری نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهن پاره
تصویر دهن پاره
بی حیا، بی آبرو، بد زبان
فرهنگ لغت هوشیار
آهنی باشد تنک بعرض دو انگشت یا بیشتر که بدان تخته های صندوق و جز آنرا با یکدیگر پیوند دهد و بمیخ بدوزند فش بش پش گام
فرهنگ لغت هوشیار
((هَ. مِ))
ورق نازک آهنی که به وسیله آن تخته های صندوق های چوبی را به هم متصل می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سه پایه
تصویر سه پایه
((~. یِ یا یَ))
آن چه که دارای سه عدد پایه باشد، میز سه پایه، آلتی فلزی مرکب از سه عدد پایه متصل به دایره ای فوقانی که دیگ را بر آن گذارند و در زیر آن هیزم یا زغال افروزند، دیگدان، آلتی فلزی دارای سه عدد پایه که دوربین عکاسی را بر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آهن پاره
تصویر آهن پاره
((هَ رِ))
تکه ای از آهن، هر یک از قطعات ماشین مستعمل و دور انداختنی، اتومبیل کهنه
فرهنگ فارسی معین